سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در پناه آسمون
قالب وبلاگ

«به نام خدای آسمانها»

 

نیایش

خداوندا ما نمی توانیم به درگاه تو دعا کنیم تا جنگ را پایان بخشی ، زیرا می دانیم دنیا را به این شکل آفریده ای و انسان خود قادر است جاده صلح را هموار کند.

خداوندا ما نمی توانیم دعا کنیم قحطی و گرسنگی را ازبین ببری ، زیرا منابعی به ما عطا کرده ای که در صورت استفاده عاقلانه از آن می تواند تمام دنیا را تغذیه کند.

خداوندا ما نمی توانیم دعا کنیم تبعیض نژادی را ریشه کن کنی ، زیرا به ما دیده بصیرت داده ای تا بتوانیم خوبی های تمام انسانها را ببینیم.

خداوندا ما نمی توانیم به درگاهت دعا کنیم که به ناامیدی هایمان پایان بخشی ، زیرا توانایی از بین بردن نابسامانی ها را به ما عطا کرده ای.

خداوندا ما نمی توانیم دعا کنیم بیماری را ریشه کن کنی ، زیرا به ما قدرت تفکر داده ای تا بوسیله آن راه علاج بیماریها را کشف کنیم.

بنابراین به درگاهت دعا خواهیم کرد ، به ما شهامت ، قدرت ، اراده ، آگاهی ، عزمی راسخ، صبر، ایمان و تاب تحمل سختی ها را عطا کنی تا دیگر لازم نباشد بگوییم : خدایا ما را به آرزوهایمان برسان.

 

 

 زیر سایه نور

 

«اَلخَبیثاتُ لِلخَبِیثینَ وَ اَلخَبِیثُونَ لِلخَبیثاتِ» (26 نور)

 

«زنان پلید را برای مردان پلیدند و مردان پلید را برای زنان پلیدند»

معادل:
استخوان سگ را شایسته است و سگ استخوان را.

سر خر، دندان سگ.
سوراخ کج را میخ کج درخور است.
مردار سگان را و سگان مردار را.
سزای حلق ملحد ، تیغ کافر.
تیغ کج را نیام کج باشد.
به مردار کرکسان اولی ترند.

 

حدیث یاران

 

حاج همت و خاطراتش

 

انگشت گچ گرفته:
یک روز که او برای دیدار بچه ها به چادرشان میرود ازبس بچه ها حاجی را دوست داشتند

می ریزند سر حاجی . حاجی می گوید : بی انصاف ها انگشت مرا شکستید ولی هیچ کدام توجه نمی کنند. دو روز بعد همان بچه ها میبینند که انگشت دست حاجی شکسته و آنرا گچ گرفته.

 

سیگار:
حاج همت چهارده سال بود که سیگار می کشید . شب عملیات محمد رسول الله در قله شمشیر از زور فشار عصبی سه تا بسته هما بیضی چهل تایی کشید. از ساعت هشت صبح روز عملیات تا هشت شب که عملیات تمام شد فقط سیگار می کشید... بعدها خانمش به ایشان گفت : نباید سیگار بکشی! حاج همت فقط گفته بود : چشم و دیگر لب به سیگار نزد. به همین سادگی.(قلبل توجه آقایان).

 

خانه:
مادر حاجی می گوید: به او گفتم کار درستی نیست دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف می کشی، بیا شهرضا یک خانه برات بخرم. گفت: نه، نه! حرف این چیزها را نزن ، دنیا هیچ ارزشی ندارد شما هم غصه مرا نخور، خانه من عقب ماشینم است، باور نمی کنی بیا ببین. همراهش رفتم در عقب ماشین را باز کرد : سه تا کاسه ، سه تا بشقاب ، یک سفره پلاستیکی ، دو تا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر. گفت: این هم خانه... دنیا را گذاشته ام برای دنیا دارها ، خانه هم باشد برای خانه دارها.


عبدالحسین شاه زید:
خواب دیدم ابراهیم توی اتاقی نشسته. گفتم: برادر همت ! شما اینجا چی کار می کنید؟ برگشت گفت: برادر همت اسم دنیایی من بود ، اسم این دنیای من "عبدالحسین شاه زید" است. بعدها که ابراهیم شهید شد رفتم پیش آقایی تا خوابم را تعبیر کنم. آن آقا گفت: عبدالحسین شاه زید یعنی ایشان مثل امام حسین (علیه السلام ) به شهادت می رسند. مقامشان هم مثل زید است که فرمانده لشکر حضرت رسول بود... .
ادامه دارد.....

التماس دعا

 

 

 


[ چهارشنبه 88/7/15 ] [ 1:31 عصر ] [ آسمان ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 32
کل بازدیدها: 174911