پيام
+
*مجروحيت*
عقبه خط را که بمباران کردند، عده ايي شهيد و برخي مجروح شدند. درد زيادي مرا فراگرفت. چون سن زيادي هم نداشتم، خيلي جزع و فزع مي کردم. بالاخره يکي از امدادگرها بالاي سرم آمد و گفت: چيه؟ چه خبره؟ چقدر داد مي زني؟ تو که چيزيت نشده بابا! فقط يه پات قطع شده، بغل دستيت رو ببين، با اينکه سرش قطع شده، اما يه آه هم نمي کشه.
:دي

*آسمان*
91/6/31
polly
:) :(
*آسمان*
:(
*آسمان*
...