بسم رب الشهدا
ای خدای بزرگ، ای ایده آل غایی من، ای نهایت آرزوهای بشری، عاجزانه در مقابلت به خاک می افتم، تو را سجده میکنم، می پرستم، سپاس می گویم،ستایش می کنم که فقط تو، آری فقط تو ای خدای برزگ شایسته سپاس و ستایشی، محبوب بشری، فقط تویی، گمشده من تویی. ولی افسوس که اغلب تظاهرات فریبنده و زودگذر دنیا را به جای تو می پرستم. به آنها عشق می ورزم و تو را فراموش می کنم! اگرچه نمی توانم آن را هم فراموشی بنامم چون یک زیبایی یا تظاهر فریبنده نیز جلوه توست و مسحور تجلیات تو شدن نیز عشق به توست.
من هرگاه مفتون هر چیز شده ام، در اعماق دل خود به تو عشق ورزیده ام، بنابراین ای خدای بزرگ، تو از این نظر مرا سرزنش مکن. فقط ظرفیت و شایستگی عطا کن تا هر چه بیشتر به تو نزدیک شوم و در راه درازی که به سوی بوستان بی انتها و ابدی تو دارم، این سبزه ها و خزه های ناچیز نظر مرا جلب نکند و از راه اصلی باز ندارند.
در دنیا، به چیزهای کوچکی خوشحال می شوم که ارزشی ندارند و از چیزهایی رنج می برم که بی اساسند. این خوشحالی ها و ناراحتی ها دلیل کم ظرفیتی من است.
هنوز گرفتار زندان غم و اندوهم. هنوز گرفتار خوشی و لذتم... کمند دراز آمال و آرزو، بال و پرم را بسته، اسیر و گرفتارم کرده و با آزادی آری آزادی واقعی خیلی فاصله دارم.
ولی ای خدای بزرگ، در همین مرحله ای که هستم احساس میکنم که تو مانند راهبری خردمند مرا پند واندرز می دهی، آیات مقدس خود را به من می نمایی و مرا عبرت می دهی! چه بسا در موضوعی ترس و وحشت داشتم و تو مرا کمک کردی. چیزهایی محال و ممتنع را جنبه امکان دادی و چه بسا مواقع که به چیزی ایمان و اطمینان داشتم ولی تو آن را از من گرفتی و دچار غم و اندوهم کردی و به من نمودی که اراده و مشیت هر چیز به دست توست. فعالیت می کنیم، پایین و بالا می رویم ولی ذلت و عزت فقط به دست توست.
پ.ن: دستنوشته شهید مصطفی چمران.29 می 1960.آمریکا.