سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در پناه آسمون
قالب وبلاگ

بسم الله
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...

چندمین سفر حج بود که می رفتم. تو سفرهای قبل وقتی می دیدیم وهابی ها چقدر راحت تبلیغ میکنن خونمون به جوش می آمد و به غیرتمون برمی خورد. برای همین ما هم دست به کار می شدیم و هر چند انگشت شمار چند نفری رو مخفیانه به تشیع دعوت می کردیم. توی این سفر هم نیت کردیم و از خدا خواستیم که توفیقش رو بهمون بده.
نماز که تموم شد یه نگاهی به خانمی که کنارم نشسته بود ، کردم و با خوشرویی بهش سلام کردم و سر صحبت رو باهاش باز کردم. صحبتای اون شب و برخوردم با دوست جدید، خیلی روش تاثیر گذاشت. قرار گذاشتیم تا روزهای دیگر هم همدیگر رو ببینیم تا بیشتر با هم مباحثه کنیم تا شاید به نتیجه برسیم.
روزها گذشت و گذشت و من هر روز به دوستم نزدیک می شدم و او روز به روز به تشیع نزدیکتر و من از توفیقی که نصیبم شده خوشحال و سرخوش بودم و خدا رو شکر می کردم.
خلاصه روز آخر رسید و من با صحیفه سجادیه که قبلا قولش رو داده بودم سر قرار حاضر شدم. بعد از سلام و احوالپرسی، کتاب را بی پروا درآوردم و تقدیم کردم. هر دو خوشحال بودیم و حواسمون اصلا به اطراف نبود. تو حال و هوای خودمون بودیم که صدای یکی از شرطه ها ما رو به خودمون آورد. شرطه محکم مچ من رو گرفته بود و با لحن پیروزمندانه و نگاهی تیز من را تحقیر می کرد و هر چه می خواست می گفت. آخرین حرفی که زد این بود " امیدوارم خداوند شما رو به راه راست هدایت کنه" من هم در جواب گفتم " امیدوارم خداوند شما رو از گمراهی نجات بده" و دستم را از دستش کشیدم بیرون و رفتم.
از طرفی نگران دوستم بودم و از طرفی هم عصبانی از دست خودم و دلشکسته...رفتم و گوشه ای نشستم و زار زار گریه کردم و به خودم غر می زدم که چرا حواسم رو جمع نکردم...از خدا طلب مغفرت می کردم... .
اون روز و اون سال گذشت ... سال بعد هم عازم شدیم ... خدا رو شکر می کردم که این توفیق را از من نگرفت و راه را برای جبران اشتباه گذشته باز گذاشت ... .
شبی نشسته بودم و قرآن می خواندم که چشمم افتاد به همان دوستم که در یک قدمی تشیع بود...اما کاش او را نمی دیدم...دلم بیشتر شکست...بیشتر از پیش...یا الله... .
او جلو چشمان من داشت تبلیغ وهابیت را می کرد... .

 

پ.ن: خاطره ای که نوشتم نقل قول بود از یکی از اساتید دوران دانشجویی که البته در تخصص خودشون که قرآن و حدیث هست بسیار وارد و مجرب بودن و دوره های تبلیغ را هم گذرانده بودن.
پ.ن: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
پ.ن: اللهم عجل لولیک الفرج.
پ.ن: اللهم احفظ قائدنا خامنه ای.
پ.ن: شهدا العفو.


[ پنج شنبه 90/8/19 ] [ 10:37 عصر ] [ آسمان ] [ نظر ]

بسم الله
این روزها شیطان دربند است...پس گناهمان از چیست؟!؟!
همیشه هست...حتی این روزها...وقت نماز...در سجده...وقتی خودت رو در آغوش خدا گم میکنی...وقتی در یک قدمی خدایی...اصلا این جور موقع ها بیشتر خودش رو نزدیک میکنه...بیشتر صدا میزنه...صداش چقدر بلنده  "ادعونی استجب لکم" بخوانید مرا تا استجابت کنم شما را !!! جا میخوری!!! نکنه اشتباه شنیدم!!!
این روزها شیطان دربند است...پس گناهمان از چیست؟!؟!
این روزها که شیطان در بنده بیشتر از قبل معنای " ادعونی استجب لکم" شیطان رو درک میکنم... . چقدر تلخ وقتی میفهمی این تویی که اون رو صدا میزنی و دعوتش میکنی نه... . چقدر سخته وقتی بعد از عمری تازه میرسی به اینجا که ای دل غافل تو او رو دعوت میکردی؛ دشمن قسم خوردت رو... و بعد از هر بار خواندنش خودت رو گول میزدی که من نمیخواستم... .
این روزها شیطان دربند است...پس گناهمان از چیست؟!؟!
این روزها درهای اجابت باز است...پس بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.
این روزها شرمنده میشم از این همه کرامت و بخشندگی ... از این همه لطف و رحمت خالقم...او ما رو دعوت میکنه و ما رد میکنیم...او ما رو صدا میزنه و ما نمیشنویم و در عوض ... .
راستی! چقدر زشته وقتی مهمانی، مهمان دعوت کنی...اونم کی...!!!؟؟؟

پ.ن: تمام شد...چقدر زود...چشم بر هم زدنی...حالا کووووو تا سال دیگه...کی مرده...کی زنده...   :(  .
پ.ن:اللهم عجل لولیک الفرج... .
پ.ن: دعا کنید ما رو... .
پ.ن:عیدتون پیشاپیش مبارک...   یاد این شعر معروف افتادم    "عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت...صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت"


[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 11:32 عصر ] [ آسمان ] [ نظر ]

بسم الله

 

 « وَ قاتِلُوهُم حَتّی لاتَکُونَ فِتنَةٌ » (193. سوره بقره)

« و با آنان کارزار کنید تا آشوبی نماند»

 معادل

 تن فتنه انگیز در گور به.
فتنه فتنه است هر کجا باشد.
تا دشمن زنده است، جنگ هم هست.

 

 

پ.ن: حکایت فتنه و آدم هاش من رو یاد این شعر پروین می ندازه :
ما که دشمن را چنین می پروریم...دوستان را از نظر،چون می بریم...آنکه با نمرود ، این احسان کند...ظلم ، کی با موسی عمران کند... .

 پ.ن: خدایا! چشم امید دشمنان اسلام را کور کن... .

 پ.ن: «پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا خطا کردیم بر ما مگیر...و از ما درگذر و ما را بیامرز و بر ما ببخشای.»(بقره.286) 

 پ.ن: اللهم عجل لولیک الفرج... .

 


[ جمعه 89/10/17 ] [ 12:14 صبح ] [ آسمان ] [ نظر ]
   1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 16
کل بازدیدها: 178207